بیوگرافی میکل آنژ

میکل آنژ (Michel Ange)، با وجودیکه متوسط متمایل به کوتاه بود. شانههایش وسیع و ساختمان بدنش محکم و متناسب بود، صورتش گرد، پیشانیش بزرگ و مربعشکل و در حدود هفت چین روی آن دیده میشد. گوشهایش طویل، بینیاش نوکتیز و چشمهانش کوچک و برنکشاخ مینمود. مژههای چشمش محدود و لبهایش باریک و صورتش را همیشه یک ریش متوسط با موهای سفیدرنگ تزئین میداد. میکلآنژ مردی قانع و کمغذا بود. با وجوریکه کم غذا میخورد،خوشغذا بود. مدت مدیدی پیادهروی میکرد . بعداً میتوانست ساعتهای متمادی نقاشی و مجسمهسازی نماید بدون اینکه احساس خستگی کند.
او وقتی سقف بنای معروف و کلیسای عظیم واتیکان را به نام سیکستین (Sixtine) نقاشی میکرد. مدت چهارسال روی نردبان ایستاده و نشسته کار کرد و این شاهکار که هنوز از بزرگترین شاهکارهای معماری و نقاشی و مجسمهسازی جهان به شمار میرود. این هنرمند معروف ایتالیایی را برای همیشه از برکت بینایی محروم ساخت، بهطوریکه وقتی ساختمان سیکستین خاتمه نپذیرفته بود، میکلآنژ دیگر قادر نبود بهخوبی چیزی بخواند.
میکل آنژ ابداً توجهی به لباس ظاهر خود نداشت. وی مانند یک روستایی لباس میپوشید. در حقیقت همهچیز او عجیبوغریب مینمود. همیشه کت سیاهرنگی به تن میکرد. واساری، بیوگرافینویس معروف مینویسد که هنرمند معروف ایتالیایی در فصل زمستان جوراب مخصوصی از پوست سگ به پا میکرد. هیچوقت آن را بیرون نمیآورد و وقتی آن را میکند، جوراب پوست سگ طوری به پاهایش چسبیده بود که قسمتی از پوست بدن و پای میکلآنژ با جوراب جدا میشد.
زندگینامه میکل آنژ
هنرمند ایتالیایی شبها به دشواری به تختخواب میرفت. خوابش کوتاه بود. در حقیقت وی مرد زشت و تنها بود، زندگیاش نیز مانند سیمایش شوم و سخت و پرمشقت بود. با این قیافه زشت در تمام مدت زندگی تلاش میکرد تا زیباترین مجسمهها و نقاشیها را به وجور آورد. او میگفت: یک نابغه باید از زندگی راحت گریزان و از خوشگذرانی به دور باشد تا بتواند کمال و زیبایی را ایجاد کند. میکل آنژ مانند بتهوون همیشه در بیاطمینانی و عدم امنیت به سر میبرد. او به همسر خود با شک و تردید مینگریست.میکلآنژ استعداد خارقالعادهای داشت زیرا هم مجسمهساز بود و هم معمار و هم نقاش و هم ارشیتکت به معنای دیگر. او در همه علوم با همه همگنان خود رقابت میکرد.
میکلآنژ تا 25سالگی به شهرهای ونیز و بولونا مسافرتهایی نمود. در 26سالگی بود که پس از مراجعت از شهر فلورانس، مجسمه بزرگ و بینظیر خود را به نام داوود(David) ساخت. این مجسمه را میکلآنژ از سنگ مرمر ساخته است، کاری که قبل از او هیچ مجسمهسازی جرئت ساختن مجسمه را از سنگ مرمر سفید نداشتهاند.
یکی از صفات برجسته میکلآنژ این بود که او با قویترین مواد اولیه زیباترین شاهکارهای جهانی را به وجود میآورد و این امر او را از سایر هنرمندان زمان خود جدا میساخت.رومن رولان- نویسنده معروف فرانسوی- در مورد میکلآنژ نوشته است که در مجسمه های میکلآنژ عشق دیده نمیشود، او فقط افکار قهرمانی و کمال مطلوب را نشان میدهد زیرا عشق نشانه ضعیف بشری است و میکلآنژ میل نداشته است که احساسات ضعیف و شهوات انسانی را در شاهکارهای خویش منعکس سازد.تناقض و آشوب در زندگی میکلآنژ زیاد دیده میشود. او از زندگی خصوصی و خانوادگی رنج میبرده است. وقتی نامههایش به دست مردم افتاد، معلوم شد که این هنرمند بینظیر از زندگی خانوادگی، از پدر و برادرها در رنج بوده است.
تحصیلات
در واقع میکل آنژ کمتر به تحصیل علاقه داشت تا اینکه نقاشان را در کلیساهای مجاور تماشا می کرد و طبق گفته های نخستین زندگینامه نویسانش (واساری، کندیوی و ورچی) نقاشی های خود را ترسیم می کرد. دوست دبیرستانی او، فرانچسکو گراناچی، که شش سال از او بزرگتر بود، میکل آنژ را به عوان نقاش دومنیکو غیرلاندایو معرفی کرد.
پدر میکل آنژ از همان ابتدا متوجه شد که پسرش هیچ علاقه ای به مشاغل مالی خانواده ندارد، بنابراین او قبول کرد که در سن ۱۳ سالگی در غیر لندایو و کارگاه شیک نقاشی فلورانس آموزش ببیند. در آنجا، میکل آنژ در معرض تکنیک نقاشی دیواری (تکنیک نقاشی دیواری که رنگدانه ها مستقیماً روی گچ آهک تازه یا مرطوب قرار می گیرند) قرار گرفت.
میکلآنژ تحصیلات هنری خود را درابتدا در شهر فلورانس در مکتب هنرمند معروف به نام لوراندومدیسی(Laurent de medicis) در باغ سانمارکو(Sanmarco) آغازکرده بود.میکلآنژ در عینحال که مردی معتقد به دین بود به افکار جمهوری آن روز نیز عقیده داشت. با این وصف وی سخت با تعصب دینی و مذهبی مخالف بود.روزی که سیکستین خاتمه پذیرفت، پاپ خطاب به میکلآنژ گفت که میل دارم محل نماز و دعای کلیسا را با طلا و سنگهای قیمتی مرصع بسازی، میکلآنژ که از این گفته پاپ سخت برآشفته و درحالیکه اشاره به نقوش ارواح مقدسه و بزرگان دین میکرد گفت:
پدر مقدس این نقاشیها و مجسمهها و هیکلها، هیکل و مجسمه سرداران مقدس است که عقیدهای به طلا و جواهرات، پول و ثروت نداشتهاند برای اینکه آن مردان مقدس از این مادیات زندگی متنفر بودند.میکلآنژ از معاشرت و دوستی با مردان کوچه و افراد سادهدل لذت میبرد. او با کارگران که سنگ مجسمههای او را آماده میکردند یا به محل کار او حمل مینمودند همواره درددل میکرد.و از آن هنرمندانی نبود که سفارش هر که را برای مجسمهسازی و یا نقاشی بپذیرد. او سفارش شاهزادگان و سلاطین و مردان بزرگ معاصر خود و ثروتمندان را رد کرد و فقط سفارشاتی را قبول میکرد که مورد توجه خود او بود.
نکات مثبت
از جمله نکاتی که مورد قبول همه نقادان و اهل فن است آنکه بدن انسان خصوصاً بدن مرد جوان بیش از هر چیز دیگر به میکلآنژ الهام میدادند و در حقیقت هیچ هنرمندی بعد از میکلآنژ نتوانسته است هیکلی به وجودآورد که مانند مجسمههای میکلآنژ به حقیقت نزدیک باشد.مجسمه داوود او پنجمتر طول دارد. در این مجسمه، هم ظرافت و لطافت دیده میشود و هم مردانگی تمام قهرمانان میکلآنژ طبیعی و بیآلایش هستند. مجسمههای عریان میکلآنژ مانند چراغ میدرخشند و به هر عابری که دارای کمی فهم و شعور و منطق باشد به زبان حال میگویند: همینجا بایستید و مدتی مرا تماشا کنید.میکلآنژ گاهی شعر نیز میگفت ولی اشعار او زیاد معروفیت و اشتهار به دست نیاورد.
البته هنور کسی نتوانسته است دریابد که چرا میکلآنژ ناگهان از نقاشی به مجسمهسازی روی آورد. شاید در مجسمهسازی او بهتر میتوانست هنر خود را نشان بدهد. گرچه وی میگفت: بین نقاشی و مجسمهسازی فرقی نیست، هردو از یک الهام خاص سیراب میشوند.اثر معروف دیگر میکلآنژ به نام خلقت جهان(La creation du monde) است که احساس بدبینی و اراده و روح قهرمانی خود را در آن منعکس میسازد.در شاهکار سیکستین میکلآنژ فلسفه زندگی و آنچه در فکر داشته است و یا وی را در تمام عمر به خور مشغول میداشت مانند مرگ، مقدرات و عشق نشان داده است.میکلآنژ فقط یک بار با زنی دوستی کرد که آن هم در سن 60سالگی بود. اولین دوست زن میکلآنژ ویتوریا کلونا نامیده میشد که 43سال داشت و از زیبایی بیبهره بود.
کهنسالی آنژ
در سن 80سالگی ساختمان کاخ معروف رموسنچیر(Saint Pierre) به میکلآنژ سپرده شد.او برای شروع هر کار مدتی به مجادله میپرداخت اما وقتی کار را شروع میکرد احدی جرئت نداشت به طرف او برود و ایرادی از او بگیرد.نقشه سنپیر را میکلآنژ شخصاً کشید و هر چه رقبا و مخالفین او به او بیشتر حمله میکردند و یا از کار و نقشهاش انتقاد مینمودند، او بیشتر برای کار خود سماجت میکرد و با اراده آهنین به جلو میرفت.وقتی گنبد سنپیر تمام شد، دیگر میکلآنژ زنده نبود ولی میگویند روح وی هر شب در اطراف بازیلیکدوسنپیر(Basiligue de saintpirrre) به گردش میپرداخت.
وقتی هنرمند معروف ایتالیایی به دیار فانی رفت، رم فلورانس برای جسد و اینکه در کدام شهر به خاک سپرده شود با هم به ستیز پرداختند تا بالاخره دوک معروف ایتالیایی لودوککوم(Leduc Come) موفق شد به طور سرّی جسد میکلآنژ را به شهر فلورانس منتقل کند.میگویند لودوککوم در یک شب تاریک جسد هنرمند معروف ایتالیایی را دزدید و در زیر کالای تجارتی مخفی ساخت و به فلورانس آورد.این بود سرگذشت مردی که هنرش هنوز پس از 400سال عالیترین هنر دست بشری است.
مرگ میکل آنژ
میکل آنژ در ۱۸ فوریه ۱۵۶۴ – فقط چند هفته قبل از تولد ۸۹ سالگی اش – در خانه اش در ماسل دوکوروی، رم، در پی بیماری کوتاهی درگذشت. برادرزاده اش جسد آنژ را به فلورانس برد و در آنجا توسط عموم به عنوان “پدر و استاد همه هنرها” مورد احترام قرار گرفت. او در باسیلیکا سانتا کروچه، به خاک سپرده شد.
خانواده مدیچی
از ۱۴۸۹ تا ۱۴۹۲، میکل آنژ مجسمه سازی کلاسیک را در باغ های کاخ فرمانروای فلورانس لورنزو د مدیچی از خانواده قدرتمند مدیچی مطالعه کرد. این فرصت فوق العاده پس از گذراندن تنها یک سال در کارگاه Ghirlandaio، به توصیه مربی اش، به روی او باز شد.این زمان باروری برای میکل آنژ بود. سال های زندگی او با خانواده به وی اجازه دسترسی به نخبگان اجتماعی فلورانس را داد و به او اجازه داد تا نزد مجسمه ساز محترم برتولدو دی جیووانی درس بخواند و او را در معرض دید شاعران برجسته، دانشمندان و اومانیست های فرهیخته قرار دهد.
او همچنین از کلیسای کاتولیک برای مطالعه اجساد برای درک کالبد شکافی مجوز ویژه گرفت، هرچند قرار گرفتن در معرض اجساد بر سلامتی او تأثیر منفی داشت. این تأثیرات ترکیبی زمینه را برای سبک متمایز میکل آنژ پایه گذاری کرد: دقت و واقعیت عضلانی همراه با زیبایی تقریباً غنایی. دو مجسمه برجسته “نبرد قنطورس” و “مدونا روی پله نشسته”، گواه استعداد خارق العاده او در ۱۶ سالگی است.
میکل آنژ و حرکت به رم
درگیری های سیاسی پس از مرگ لورنزو مدیچی باعث شد تا آنژ به بولونیا فرار کند و در آنجا به تحصیل ادامه دهد. او در سال ۱۴۹۵ به فلورانس بازگشت و کار خود را به عنوان مجسمهساز آغاز کرد و از الگوهای سبک خود پس از شاهکارهای دوران باستان کلاسیک استفاده کرد. نسخه های متعددی از یک داستان جذاب در مورد مجسمه معروف “کوپید” میکل آنژ وجود دارد که به طور مصنوعی “پیر” شده بود و شبیه یک عتیقه نادر بود. یک نسخه ادعا می کند که میکل آنژ مجسمه را برای رسیدن به یک پتینه خاص پیر کرده است. نسخه دیگر ادعا می کند که فروشنده هنری او مجسمه را قبل از تلاش برای انتقال به عنوان عتیقه (روش پیر کردن) دفن کرد.
کاردینال ریاریو از سن جورجیو مجسمه “کوپید” را خرید و آن را چنین تصور کرد و وقتی متوجه شد که فریب خورده است، پول خود را پس می گیرد. به طرز عجیبی، در نهایت، ریاریو آنقدر تحت تأثیر کارهای میکل آنژ قرار گرفت که به هنرمند اجازه داد این پول را نگه دارد. کاردینال حتی آنژ را به رم دعوت کرد، جایی که میکل آنژ تا پایان عمر در آنجا زندگی و کار می کرد.
شخصیت میکل آنژ
اگرچه ذهن درخشان و استعدادهای فراوان میکل آنژ باعث توجه و حمایت مردان ثروتمند و قدرتمند ایتالیا شد، اما او سهم مخالفان خود را نیز داشت. او دارای شخصیت مشاجره برانگیز و خلق و خوی تند بود، که منجر به روابط ناسازگار، اغلب با مافوق خود شد. این امر نه تنها میکل آنژ را به دردسر انداخت، بلکه نارضایتی فراوانی را برای نقاش ایجاد کرد که مدام برای کمال تلاش می کرد اما قادر به سازش نبود.
او گاهی اوقات دچار افسردگی مالیخولیایی می شد که در بسیاری از آثار ادبی او ثبت شده بود: “من اینجا با ناراحتی شدید و فشار فیزیکی زیادی روبرو هستم و هیچ گونه دوستی ندارم و آنها را نمی خواهم؛ و ندارم. زمان کافی برای خوردن ندارم به اندازه نیاز؛ شادی و اندوه/آرامش من اینها ناراحتی های من هستند. ”در دوران جوانی، میکل آنژ یک دانشجو را مسخره کرده بود و وی ضربه ای به بینی میکل وارد کرد که باعث تغییر شکل زندگی او شد. با گذشت سالها، او از سختیهای کار خود دچار ضعف های فزاینده ای شد.
وی در یکی از شعرهای خود فشار فیزیکی فوق العاده ای را که با نقاشی سقف کلیسای سیستین متحمل شد، به ثبت رساند.درگیری های سیاسی در فلورانس محبوبش نیز او را آزار می داد، اما مهمترین دشمنی او با هنرمند همکار فلورانس، لئوناردو داوینچی بود، که بیش از ۲۰ سال از او بزرگتر بود.
شعر و زندگی شخصی میکل آنژ
انگیزه شاعرانه او که در مجسمه ها، نقاشی ها و معماری او بیان شده بود، در سال های بعد شکل ادبی به خود گرفت. اگرچه او هرگز ازدواج نکرد، اما به بیوه ای وارسته و نجیب به نام ویتوریا کولونا، که سوژه و دریافت کننده بیش از ۳۰۰ شعر و غزل او بود، وقف شد. دوستی آنها تا زمان مرگ کولونا در ۱۵۴۷ میلادی یک آرامش بزرگ برای میکل آنژ باقی ماند.
میکل آنژ مجسمه ساز
“پیتا”
بلافاصله پس از حرکت او به رم در سال ۱۴۹۸، کاردینال ژان بیلهرز د لاگرالاس، نماینده پادشاه فرانسه شارل هشتم به پاپ، مجسمه “پیتا” را تهیه کرد، مجسمه ای از مریم که عیسی مرده را در دامان خود داشت. وی که در آن زمان فقط ۲۵ سال داشت، کار خود را در کمتر از یک سال به پایان رساند و مجسمه در کلیسای مقبره کاردینال نصب شد. این مجسمه با عرض ۶ پا، پنج بار از آن زمان به مکان برجسته فعلی خود در کلیسای سنت پیتر در شهر واتیکان منتقل شده است.
تراشیده شده از یک تکه سنگ مرمر کارارا، سیال بودن پارچه، موقعیت موضوعات و “حرکت” پوست Piet – به معنی “ترحم” یا “شفقت” – برای بینندگان اولیه آن، همانطور که هست، هیبت ایجاد کرد؛ حتی امروز.این تنها اثری است که نام میکل آنژ را بر خود دارد: افسانه ها می گویند که او شنیده است که حجاج این اثر را به مجسمه ساز دیگری نسبت می دهند، بنابراین او با جسارت امضای خود را در کمربند روی سینه مریم حک کرد. امروزه، “Pieta” همچنان یک اثر قابل احترام جهانی است.
“دیوید یا داوود”
بین سال های ۱۵۰۱ تا ۱۵۰۴، میکل آنژ سفارش ساخت مجسمه “دیوید” را که قبلاً دو مجسمه ساز تلاش کرده بودند و آن را رها کرده بودند، بر عهده گرفت و قطعه سنگ مرمر ۱۷ پا را به یک شخصیت غالب تبدیل کرد. قدرت خطوط مجسمه، آسیب پذیری برهنگی آن، انسانیت بیان و شجاعت کلی، “داوود” را به نماینده ای با ارزش در شهر فلورانس تبدیل کرد. دولت فلورانس که در اصل برای کلیسای جامع فلورانس سفارش داده شد، در عوض مجسمه را در مقابل کاخ وکیو نصب کرد. اکنون در گالری Accademia فلورانس وجود دارد.
نقاشی ها
“کلیسای سیستین”
پاپ ژولیوس دوم از میکل خواست تا برای تزئین سقف کلیسای سیستین از مجسمه سازی به نقاشی تغییر دهد. این پروژه به تخیل میکل آنژ دامن زد و طرح اولیه برای ۱۲ حواریون به بیش از ۳۰۰ تصویر تبدیل شد. سقف فضای مقدس بعداً به دلیل وجود قارچ عفونی در دیوارها، کار به طور کامل حذف شد، سپس دوباره نقاشی شده است.
او تمام دستیاران خود را که به نظر او ناتوان بودند اخراج کرد و سقف ۶۵ فوت را به تنهایی تکمیل کرد. و ساعت های بی پایان را پشت سر گذاشت و تا پایان کار با حسادت از پروژه محافظت کرد. شاهکار به دست آمده نمونه ای متعالی از هنر رنسانس والا است که شامل نماد شناسی، پیشگویی و اصول اومانیستی مسیحیت است که میکل آنژ در جوانی جذب کرده بود.
“آفرینش آدم”
تصاویر زنده سقف سیستین میکل آنژ جلوه ای از کلیدوسکوپ را ایجاد می کند که نمادین ترین تصویر آن “آفرینش آدم” است. تصویری مشهور از خداوند که برای لمس انگشتان انسان به پایین می رسد. رافائل نقاش رومی رقیب آنژ ظاهراً پس از دیدن اثر، سبک خود را تغییر داد.
“آخرین قضاوت”
میکل آنژ از “آخرین داوری یا آخرین قضاوت” در دیوار دور کلیسای سیستین در سال ۱۵۴۱ رونمایی کرد. بلافاصله اعتراض شد که چهره های برهنه برای مکان مقدس نامناسب است و در نامه ای خواستار نابودی بزرگترین نقاشی دیواری رنسانس شدند. نقاش با درج تصاویری جدید در اثر، تلافی کرد. منتقد اصلی او را به عنوان یک شیطان و خود را به عنوان سنت بارتولومه بریده بریده نمایش داد.
معماری
اگرچه میکل آنژ در طول زندگی خود به مجسمه سازی و نقاشی ادامه داد. اما به دنبال سختی فیزیکی نقاشی کلیسای سیستین، تمرکز خود را بر روی معماری متمرکز کرد. او کار خود را بر روی مقبره جولیوس دوم ادامه داد، که پاپ آن را برای ماموریت کلیسای سیستین خود قطع کرده بود.
میکل کلیسای مدیچی و کتابخانه لورنتین واقع در مقابل کلیسای سن لورنزو در فلورانس را طراحی کرد تا کتب مدیچی را در خود جای دهد. این ساختمان ها نقطه عطفی در تاریخ معماری محسوب می شوند.
اما افتخار او در این بود که او معمار اصلی کلیسای سنت پیتر در ۱۵۴۶ شد. در سال ۱۵۳۲، میکل آنژ به یک اشراف جوان، Tommaso dei Cavalieri وابستگی پیدا کرد. ده ها غزل عاشقانه را به کاوالیری نوشت.علیرغم این، محققان می گویند که آیا این رابطه افلاطونی بوده یا همجنس گرایانه.
میراث
برخلاف بسیاری از هنرمندان، او در طول زندگی خود به شهرت و ثروت دست یافت. او همچنین دارای تمایز عجیب و غریبی برای دیدن انتشار دو زندگینامه در مورد زندگی خود، نوشته شده توسط جورجیو واساری و آسکانیو کوندیوی بود.
قدردانی از استعداد هنری میکل آنژ قرن ها پابرجا بوده و نام او مترادف با بهترین سنت اومانیستی دوران رنسانس شده است.
دیدگاهتان را بنویسید